معرفی کتاب: چهار ساعت کار درهفته – تیموتی فریس

در طی سی سال اخیر زندگی ام هرروز در مقابل اینه از خود میپرسیدم اگر امروز اخرین روز زندگی ام باشد باز هم حاضرم کاری که میخواهم امروز انجام بدهم را ادامه دهم؟ اگر پاسخ منفی بود متوجه میشدم که باید چیزی را تغییر دهم. به یاد آوردن اینکه به سوی مرگ رهسپار هستم و روزی میمیرم بهترین راه برای یادآوری این است که من چیزی برای از دست دادن ندارم.

اگر شما درباره زندگی کردن گیج شده اید بدانید که تنها نیستید. زندگی نه یک بازی است که بخواهیم برنده ان باشیم نه یک مشکل است که بخواهیم راه حلی برایش پیدا کنیم. اگر مصمم هستید که تکه های یک پازل بهم ریخته را کنار هم قرار دهید، لحظات شاد خود را از دست خواهید داد. سختی دوندگی برای رسیدن به موفقیت میتوانند جایگزین شوند با لذت بردن! لذت بردن از سادگی به دست آوردن خوبی هایی که شانسی به دست ما میرسند. شاید همین قوانین مسخره هستند که همه چیز را خراب کرده اند. قوانین را هیچکس برای ما نمینویسد جز خودمان!

بنابراین جسور باشید و از آنچه مردم فکر می کنند نگران نباشید. مردم به ان اندازه که ما فکر میکنیم به ما توجه نمیکنند. دو سال پیش ، من از یک دختر مبتلا به بیماری، نامه الکترونیکی دریافت کردم. بخشی از نامه را به تعداد دفعات زیادی خواندم:  

آیا تا به حال بچه ها را در یک حرکت شاد تماشا کرده اید! به باران گوش داده اید ان هنگام که به زمین میرسد و از زمین سیلی میخورد! آیا تاکنون پرواز نامنظم یک پروانه را دنبال کرده اید؟ یا به خورشید به شب محو شده نگاه می کنید؟ خیلی سریع نرقصید! زمان کوتاه است! موسیقی دوام نخواهد داشت!

این ترجمه بخشی از فصل اخر کتاب چهار ساعت کار در هفته بود که خواندید!